شعری زیبا از مسعود فردمنش:
کسی آمد که حرف عشقو با ما زد
دل ترسوی ما هم دل به دریا زد
به یک دریای توفانی دل ما رفته مهمانی
چه دوره ساحلش از دور پیدا نیست
یه عمری راهه و در قدرت ما نیست
باید پارو نزد وا داد! باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هر جا دلش خواست
به هر جا برد بدون ساحل همونجاست
به امیدی که ساحل داره این دریا
به امیدی که آروم میشه تا فردا
به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره
به عشقی که نمیبینی شباشو بی ستاره
دل ما رفته مهمانی به یک دریای طوفانی
باید پارو نزد وا داد! باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هر جا دلش خواست
به هر جا برد بدون ساحل همونجاست